قايش گوتردي : بيش از چهار نفر در آن شركت مي كنند و كمرهاي «قايش» خود را باز مي كنند و دايره اي كمتر از قطر دو تا سه متر مي كشند و ياران بازيكن به دو دسته تقسيم مي شوند.
يك قسمت در داخل دايره هر كدام روي يك كمر «قايش» براي محافظت مي ايستند و گروه دوم در خارج سعي مي كنند كه با بيرون كشيدن آنها از دايره يا به شيوه اي ديگر كمرها را بربايند.
در اين موقع، اگر گروه داخل بتواند با پا به پا يا بدن (از كمر به پايين) بزند، مي بازد و بازي عوض مي شود و گروه داخل و خارج جاي خود را عوض مي كند و بازي به همين روش ادامه مي يابد.
از بازيهاي ديگر «چلينگ آغاج» ، «الك تولنگ» ، «لي لي» ، «تپيك دوشدي» كه شبيه كاراته است. «بش داش» را كه ميان بچه ها - بخصوص دختران - رسم است با پنج سنگ كوچك بازي مي كنند.
غذاهاي محلي و منطقه اي
صبحانه با دهها نوع مربا، قايماق، انواع نان تازه و سنتي كماج و نانروغني و... تهيه مي شود . از جمله غذاها ميتوان به انواع آش (آش شير، آش دوغ، آش رشته، آش انار، يوقورت لي آشي ، اون بيش آشي ، اوماج آشي ) و انواع كوفته (كوفتهتبريزي، كوفته فرنگي، كوفته تركي) و قيقاناق، بادمجان شكم پاره، دلمه سيب زميني ، كوكوي بادمجان، خشيل ،چغيرتما، يتيمچه محلي، املت اسفناج، باستيرماپلو، چلوكباب، كباب تركي، آبگوشت ، قارني ياريق ، ياپراق كلم رولماسي ، شيشليك ، من دوشلو شوربا اشاره كرد .
در اين ميان موسيقي مردمي شناخته شده ي «عاشيق لَر» (عاشق ها) كه با سرشت بومي مردم آذربايجان آميخته است، از جايگاه ويژه اي برخوردار است. پيشنيه اين موسيقي كم و بيش روشن است و امروزه نيز در برگزاري مراسم و آيين هاي سنتي نقشي فراموش ناشدني دارد.
در گذشته، تا زماني كه به دوره اشكانيان باز مي گردد، گروه هايي بودند كه تاريخ فراز و نشيب هاي اجتماعي را در قالب سروده ها و داستان ها در بزم ها و گردهمايي ها براي مردم باز مي خواندند. اين افراد « گوسان» و «خـُنياگران» ( آواز خوانان ) ناميده مي شدند.
عاشق" ساز" مي نوازد. ساز آلتي است شبيه تار، مركب از نـُه سيم كه بر سينه مي نهند و مي نوازند. نام قديمي ساز «قوپوز» ، (چيزي شبيه كمانچه هاي كنوني) بود. اغلب ، يك يا دو بالابانچي (نوازنده بالابان) و قاوالچي (دايره زن) ، عاشق را همراهي مي كنند. گاهي نيز چند دسته عاشق يك جا ظاهر مي شوند و هنر نمايي مي كنند.
عاشق ، هنرمند مردم است و بايد در چندين هنر مهارت و استادي داشته باشد. او هم شاعراست، هم آهنگساز، هم خواننده، هم نوازنده ، هم هنرپيشه و هم داستان گو. به عبارت ديگر عاشق در تمامي اين عرصه ها خلاّق است و هنرمندي است كه اين همه را، با انگشتان ماهر و صداي دلنوازش، اجرا مي كند.
در روزگاران گذشته، به اين هنرمندان علاوه بر اوزان و عاشيق، وارساق و يانشاق هم مي گفتند و به هنرمندترين و شايسته ترينشان «دده» اطلاق مي شد. از اين ميان مي توان به «ده ده ياد ياد» (قرن 10 هـ.ق)، «توراب دده» (12 هـ. ق)، «دده قاسم» (قرن 13 هـ. ق) و «كرم دده» و مشهورتر از همه «دده قورقود» اسطوره اي اشاره كرد.
موسيقي مردمي (فولك) آذربايجان از روزگار كهن تاكنون در حيات "عاشيق"ها تداوم و تكامل يافته است."عاشيق" ها هنرمندان خودساختهاي هستند كه بانواي ساز خود ترانههاي دلپذير و متناسب با حال و هوايمجالس عروسيها و قهوه خانهها را به ترنم در ميآورند. عاشيقها در مراسم عروسي و جشنها حاضر ميشوندو از اين راه معيشت روزانه خود را نيز تامين ميكنند.
علاوه بر موسيقي عاشيقي موسيقي مقامي نيز در آذربايجان بسيار رايج است و در حال حاضر نيز گروههايموسيقي مقامي متعددي برنامههاي مختلف و متنوعي را به مناسبتهاي مختلف اجرا ميكنند. موسيقي مقاميآذربايجان با اندك تفاوتهائي، همان موسيقي مقامي ايران است كه در دستگاههاي هم نام و مشابهي اجراميشوند. همچنين موسيقي آذربايجان تحت تأثير موسيقي كلاسيك اروپا و بويژه روسيه آثاري نوين و بديعيرا خلق و عرضه كرده است.
همه مورخان پيش و پس از اسلام و نيز تاريخ نويسان معاصر، گويش آذري را زبان مردم آذربايجان دانسته اند. به عقيده زبان شناسان، زبان فارسي دو گويش دارد؛ يكي دري و ديگري پهلوي. گويش دري ، زبان كتابت و خواندن و نوشتن و آموزش بود، اما گويش پهلوي به زبان هاي محلي اطلاق مي شود كه معمولاً در زبان محاوره به كار مي آيد و در هر محل، مردم با كمي اختلاف به آن تكلم مي كنند. ( پهلوي را در جمع «فهلويات« مي گويند( .
شعرا و ادبا و اهل علم ، همواره به اين دليل به فارسي دري يا زبان مادري و اصلي مي سرايند و مي نويسند كه زبان ملي سراسر ايران است و به اين ترتيب آثار و سخن ايشان فراگير مي شود. آنها خيلي كم و به ندرت به زبان محلي قلم مي زنند. به همين دليل اشعار محلي به زبان آذري يا گويش آذري پهلوي نيز مانند ديگر گويش هاي محلي از كميت زيادي برخوردار نيست.
يكي از مهم ترين منابع در اين زمينه رساله « روحي انارجاني» تأليف قرن 11 هجري است. اين كتاب نمونه گويايي از موقعيت عمومي و رواج زبان آذري پهلوي درميان مردم آذربايجان است.
احمد كسروي مي نويسد از سال 736 هجري، سال مرگ ابوسعيد آخرين سلطان مغول تا ظهور شاه اسماعيل صفوي در سال 906 هجري، زبان تركي در آذربايجان محدود به تركان و مغولان بود، و مردم آذربايجان همچنان به آذري پهلوي صحبت مي كردند. در لغت نامه دهخدا آمده است: ( آذري منسوب به آذر و آذربايجان ، و زبان آذري لهجه اي از فارسي قديم است كه در آذربايجان متداول بوده و اكنون نيز در بعضي روستاهاي اين استان و بعضي نواحي قفقاز بدان تكلم كنند)